شب است
 
گردباد چشمانت
 
در خواب دلم می پیچد
 
پر می شوم از
 
خیال آغوشت
 
پلکم از تو
 
بوی گل می گیرد
 
آب می پاشم از
 
گلاب دلم راه را
 
پل می زنی به تنم
 
حدیث برکه و ماه را

روزگاریست مدید .....
 
مثل باران های بی اجازه و شدید
 
وقت و بی وقت
 
در هوایم پراکنده ای عمیق
 
و من بی هوا
 
ناگهان خیسم از تو .... غریب